مثل ستاره

تو مثل ستاره

   پر از تازگی بودی و نور

   و در دستت انگشتری بود از عشق

    و پاکیزه مثل درختی

   که از جنگل ابر برگشته باشد

   سرآغاز تو

   مثل یک غنچه سرشار پاکی

   زمین روشنی تو را حدس می زد

   تو بودی هوا روشنی پخش می کرد

   و من

   هر گلی را که می دیدم از

   دستهای تو آغاز می شد

   و آبی که از بیشه‌ی دور می آمد آرام

   بوی تو را داشت

   من از ابتدای تو فهمیده بودم

   که یک روز خورشید را خواهی آورد

   *

   دریغا تو رفتی !

   هراسی ندارم

   مهم نیست ای دوست

   خدا دستهای تو را

    منتشر کرد .